علی عزیزمعلی عزیزم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
باران  عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

علی کوچولو وباران خانوم ما، همه زندگی مامان و بابا

عاشقانه ای برای پسرم...

عاشقانه ای برای پسرم...   سلام عزیزم... سلام نازنینم...پسرم! در زندگی ما آدمها  گاهی بعضی آدمهای دیگر می  میآیایند که خیلی زیبا زندگی را دگرگون می کنند... به تو حس جدید و قشنگی می بخشند حس مادر بودن را... در قلب همه مادرها سرودهای ناگفته قشنگی جاریست که از روز ازل بوده تا به ابد شاید نبود امکانات اجازه نداده مادران روزگار دور بتوانند حس قشنگشان را بنگارند و فقط در قلبشان نگه داشته اند حسشان را... حالا خداوند به من این توفیق را داده که برای تو بگویم از حس زیبای مادر بودن.... تو که همه زندگی من و بابا هستی و طبق فطرتی که در وجود ما خداوند گذاشته تو را عاشقانه دوست داریم... ...
13 خرداد 1391

تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم...

اولین بار این شعر را سوم دبیرستان بودم که خواندم و ۱۳ سال بعد در سریال مدار صفر درجه شنیدم. به نظرم زیباست...   تقدیم به همه عزیزانمان... تو را به جاي همه کساني که  شناخته ام دوست مي دارم   تو را به خاطر عطر نان گرم براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم   تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم   تو را به خاطربوي لاله هاي وحشي به خاطر گونه ي زرين آفتاب گردان براي بنفشیِ بنفشه ...
11 خرداد 1391

با امید و توکل به خداوند متعال

سلام.من مونا هستم. ۲۹ سالمه و مادر یک کودک آسمانی هستم. کودکی پاک و معصوم مثل همه بچه های پاک کره زمین...    علی کوچولوی ما در روز ۱۹ اسفند ۸۹ در بیمارستان مادران تهران با روش سزارین دنیا آمد. وزن:۳۳۵۰ و قد ۵۲ سانتیمتر. دور سر: ۳۲ انشاله دو هفته دیگه علی یکساله میشه .. این وبلاگ هر چند دیر راه اندازی شد اما باز هم خدا رو شاکرم تونستم و وقت شد خشت اول این خانه را بگذارم... ! برمی گردم و با حوصله روند بچه داری یکساله ام را خواهم نوشت... ...
10 خرداد 1391

علی سر پا پسر بابا

سلام به دوستای نازنینم . خوبین؟ انشاله در این روزای بهاری حال و هوای زندگیتون هم سبز و بهاری باشه.   شاید عنوان مطلب جالب باشه براتون. آخه علی کوچولو چند روزه که به مدت ۱۰ ثانیه بدون هیچ گونه کمک می ایسته. البته چند خبر از دختر کوچولوهای فامیل رسیده که همسن علی کوچولو یا یکی دو ماه کوچکترند اما ماشالله راه میرند!!  این جمله آهنگین: علی سر پا    پسر بابا  را اولین بار وقتی علی کوچولو  سر پا ایستاد پدرم براش خوند. اما من هول شدم و دور و برش شلوغ بازی در آوردم و بلافاصله علی تعادلش را ازدست داد و افتاد!!! حالا دیگه کی راه میافته نمیدونم . من و همسرم هم حساس نیستیم که فلان بچه راه افتاد و ...
18 ارديبهشت 1391

تبریک سال نو و یکسالگی علی کوچولو

سلام به همه دوستای خوبم. سال نو بر شما مبارک . انشاله امسال پر از برآورده شدن آروزهای قشنگی باشه که تو قلبتون دارید.   ۱۹اسفند که مصادف با روز جمعه بود یک جشن تولد کوچیک برای علی کوچولو گرفتیم. در این جشن تولد که مادربزرگ علی حسابی زحمت کشیدخاله مهسا- دایی مهرداد- عمه  آذر -عمو رضا - بابا بزرگهای مهربون علی کوچولو و مادربزرگ  عزیزش حضور داشتند . جای همه شما حسابی خالی بود انشاله سال آینده همه دوستای خوبم هم در جشن تولد علی کوچولو باشند. پسرم! انشاله ١٢٠ سال عمر با برکت داشته باشی زیر سایه امام زمان عج برای تحویل سال نو هم قم بودیم. منزل پدربزرگ علی. حسابی با علی همه سرگرم بودت...
10 فروردين 1390
1